۵- تسلیم شدن معاویه و ولید در برابر حقطلبی حسین(ع) بين امام حسین(ع) و معاویه در مورد قطعه زمینی در مدينه، نزاع و کشمکش شد و سرانجام امام حسین(ع) به او فرمود: باید یکی از این سه راه را بپذیری: یا حق من در این زمین را خریداری کنی و یا آن را در اختیارم بگذاری یا ابن عمر و ابن زبیر را بین من و خود داور کنی. اگر هیچ کدام از این سه پیشنهاد را نپذیرفتی، کار تو به «حِلف الفُضول»[1] منتهی میشود. سپس امام حسین(ع) در حالی که خشمگین بود برخاست و از نزد معاویه دور شد و در مسیر راه چند نفر را دید و آنها به او قول دادند که اگر معاویه حقت را نداد، ما طبق برنامه «حلف الفضول» تو را برای گرفتن حقّت حمایت میکنیم، گرچه با کشیدن شمشیر از نیام باشد.
این خبر به معاویه رسید، او از پیامد وخیم آن هراسناک شد و برای امام حسین(ع)پیام داد که شخصی را بفرست تا حق تو را بگیرد.[2]
نظیر این حادثه در مورد امام حسین(ع) و ولید بن عتبه (برادرزاده معاویه که در آن وقت حاکم مدینه بود) رخ داد. امام حسین(ع) به او فرمود: «سوگند به خدا، یا باید حقم را بدهی و یا شمشیر از نیام برکشم و در مسجد از افراد حلف الفضول کمک بگیرم....»
ولید پس از اطلاع از تصمیم قاطع حسین(ع)، تسلیم شد و حق او را داد و او را از خود راضی نمود.[3]
6- نیرنگ تطمیع معاویه و خنثی شدن آن توسط حسین(ع) معاویه از راههای تهدید و فشار نتوانست حسین(ع) را تسلیم خود کند. این بار ترفند دیگری به ذهنش رسید تا از راه تطميع و به اصطلاح دانه پاشی، آن حضرت را به سوی خود جذب نماید. چنانکه بسیاری را با این ترفند جذب کرد. ولی این ترفند نیز در مورد حسین(ع) خنثی شد. در این رابطه به سرگذشت زیر توجّه کنید:
معاویه کنیز خوش قامت و بسیار زیبایی را به مبلغ صد هزار درهم خرید و به اطرافیان خود رو کرد و گفت: «این کنیز برای چه کسی شایسته است؟»
گفتند: برای شما.
معاویه گفت: «درست نگفتید، بلکه این بانو برای حسین بن علی(ع) شایسته است، زیرا این زن، هم دارای شرافت، معرفت و شخصیّت است و هم بین من و پدر حسین(ع) اختلافاتی وجود داشت. امید آنکه با اهداء این کنیز به او، اختلاف ما برطرف شود.[4]»
معاویه با طرح این دسیسه سیاسی، کنیز را همراه اموال بسیار و لباسهای فاخر به حضور امام حسین(ع) فرستاد. امام حسین(ع) دید، کنیز زیبایی است، لذا پرسید: «اسمت چیست؟»
کنیز گفت: «هَوی»، یعنی: «آرزو یا عشق»
امام حسین(ع) فرمود: «خودت هم مثل نامت هَوى (و هوس) هستی؟ و آیا چیزی را حفظ هستی؟!»
کنیز گفت: «آری، قرآن بخوانم یا شعر؟!»
امام حسین(ع) فرمود: قرآن.
کنیز این آیه را خواند:
«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا في کِتابٍ مُبينٍ.»
«کلیدهای غیب، تنها نزد خداست و جز او کسی آن را نمیداند. او آنچه را که در خشکی و دریا است میداند و هیچ برگی از درختی نمیافتد مگر اینکه از آن آگاه است و نه هیچ دانهای در مخفیگاه زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد جز اینکه در کتاب آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است.»
امام حسین(ع) از او خواست شعری بخواند، کنیز هم این شعر (عبرتانگیز) را خواند:
اَنتَ نِعمَ الفَتَی لَو کُنتَ تَبقِی/ غَیرَ اَن لَا بَقَاءَ لِلاِنسَانِ
«تو جوان نیک و زیبایی، اگر بقاء میداشتی، ولی بقایی برای انسان نیست.»
امام حسین(ع) سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریه کرد. آنگاه به آن کنیز بامعرفت رو کرد و فرمود: «تو را آزاد کردم و هر چه معاویه فرستاده، مال خودت باشد.»[5]
امام حسین(ع) با این عمل انقلابی، فریب دام معاویه را نخورد و نقشه مرموز سیاسی معاویه را نقش برآب نمود و با کنیزی که در همهجا تحقیر میشد، محترمانه برخورد نمود و با احسان خود، به او پاداش معرفت داد.
7- استرداد اموال معاویه کاروانی حامل اموال و کالاهایی از جانب یمن به سوی شام (برای معاویه) حرکت میکرد. هنگامی که این کاروان به مدینه رسید، امام حسین(ع) کاروان را توقیف و اموال آن را بین بستگان و خدمتکاران و نیازمندان مدينه تقسیم نمود؛ سپس برای معاویه این نامه را نوشت:
«... کاروانی از یمن میآمد و از نزد ما عبور میکرد. آن کاروان برای تو کالا، زینتآلات، عنبر و عطریات حمل میکرد تا آنها را در انبارهای دمشق ذخیره کنی و تشنگان فرزندان پدرت را سیراب سازی. من به آن کالاها نیاز داشتم و آنها را تصرف کردم.»[6]
این کار نیز یک نمونه از مخالفت آشکار و عملی امام حسین(ع) با حکومت ننگین معاویه بود که با شجاعت خاصی انجام شد.
سه نمونه از برخورد شدید حسین(ع) با مروان مروان از دشمنان پرکینه خاندان نبوت بود که میتوان او را دشمن شماره یک اهلبیت نامید. او فرزند «حَکَم» پسرعموی عثمان، شخصی تندخو، گستاخ، نیرنگباز، دیکتاتور و قدرتطلب بود. او از خاندانی پست و ناپاک به وجود آمده بود. مادر پدرش به نام «زرقاء» به عنوان روسپی معروف عصر خود شناخته میشد. پیامبر او و پدرش را وزغ بن وزغ (سوسمار پسر سوسمار) میخواند.
او از چماق به دستان عثمان بود و به قدری خود را به عثمان نزدیک کرد که تنها بخششهای عثمان به او از بیتالمال مسلمین، به پانصد هزار دینار (مثقال طلا) رسید.[7]
او با این خوی پلید و استکباری، هرگز نمیخواست علی(ع) و فرزندانش زمام امور را به دست گیرند. او در جنگ جمل در پیشاپیش لشگر دشمن، مردم را بر ضدّ على(ع) تحریک میکرد و از آتش افروزان این جنگ بود. سپس به معاویه پیوست و در جنگ صفین از سران سپاه معاویه به شمار میآمد.
معاویه پس از آنکه بر اوضاع مسلّط شد، مروان را حاکم مدینه نمود و او را عموی خود میخواند و وصیت کرد که پس از مرگم، مروان بر جنازهام نماز بخواند و یزید به این وصیت عمل کرد.[8]
از آنجا که امام حسین(ع) در مدینه بود و مروان حکومت مدينه را به دست داشت، بین او و امام حسین(ع) برخوردهای بسیار شد که در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنیم:
١- روزی مروان در مسجد مدينه از بالای منبر، نام مبارک علی(ع) را آورد و از آن حضرت بدگویی کرد. این خبر به امام حسین(ع) رسید، آن حضرت سراسیمه نزد مروان شتافت و با خشم و نفرت تمام به او چنین فرمود:
ای پسر زرقاء (زن بدکار) ای پسر شپش خوار! آیا تو به على(ع) ناسزا میگویی؟! علی(ع) کسی است که خداوند در شأن او فرمود:
«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.»
«آنان که ایمان آوردند و کارهای نیک انجام دادند، خداوند رحمان به زودی محبّتشان را در دلها میافکند.»[9]
و نیز خداوند میفرماید:
«فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ.»
«ای پیامبر! ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکار را به وسیله آن بشارت دهی.»[10]
پیامبر با این آیه، علی(ع) را بشارت داد.[11]
۲- روزی مروان به امام سجّاد(ع) گفت: «نامت چیست؟»
امام فرمود: علی.
مروان پرسید: نام برادرت چیست؟
امام فرمود: علی.
مروان از روی مسخره و اهانت گفت: «علی، علی، پدرت از نامگذاری فرزندانش به نام على، چه منظوری داشته است؟»
امام سجّاد(ع) میگوید نزد پدرم امام حسین(ع) آمدم و گستاخی مروان را به اطلاع او رساندم، پدرم فرمود:
«عذاب سخت الهی بر پسر زرقاء (زن بدکار) باد. اگر صد فرزند داشتم، دوست داشتم نام همه را علی بگذارم.»[12]
3- روزی مروان به امام حسین(ع) گفت: «اگر فاطمه(س) مایه افتخارتان نبود شما به چه چیز فخر میکردید؟»
امام حسین(ع) که شخصی قویپنجه بود برآشفت و گریبان مروان را گرفت و آنچنان فشار داد که دستارش بر گردنش پیچید و بیهوش به زمین افتاد. سپس او را رها کرد و به میان مردم آمد و فرمود:
«شما را به خدا سوگند اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید، آیا در روی زمین کسی جز من و برادرم حسن(ع) هست که محبوب دل پیامبر(ص) باشد؟ آیا در روی زمین غیر از من و برادرم هست که فرزند دختر پیامبر(ص) باشد؟»
مردم گفتند: نه.
امام فرمود: «من در سراسر روی زمین کسی را پلیدتر و ملعونتر از مروان و پدرش که تبعید شدهی پیامبر(ص) بود نمیشناسم.»
آنگاه خطاب به مروان گفت: «سوگند به خدا بین جابُلقا و جابُرسا (بین دو نقطه آخر مشرق و مغرب) دشمنترین مردم به خدا و رسول خدا(ص) و خاندان نبوت او، تو و پدرت هستی، نشانه صدق گفتارم این است که وقتی خشمگین میشوی عبایت بر زمین میافتد.»
روایت کننده میگوید: «سوگند به خدا مروان در آن مجلس برنخاست مگر اینکه خشمگین شد و عبایش بر زمین افتاد.»[13]
گفتار مروان در شجاعت حسین(ع) روزی بین امام حسین(ع) و ولید بن عُتبه برادرزاده معاویه (که در آن روز فرماندار مدینه بود) در مورد ملکی، نزاع شد. امام حسین(ع) دستار ولید را از سرش گرفت و بر گردنش پیچید و او را وادار کرد تا تسلیم حق گردد.
مروان گفت: «سوگند به خدا تا امروز جرئت و شجاعت مردی همچون حسین(ع) را نسبت به رئیس خود ندیده بودم.»[14]
خنثیسازی نیرنگ معاویه و مروان معاویه برای فرماندارش مروان در مدينه نوشت: از امکلثوم دختر عبدالله بن جعفر برای پسرم یزید خواستگاری کن. مروان نزد عبدالله رفت و ماجرا را گفت. عبدالله گفت اختیار این دختر با داییاش مولای ما حسین(ع) است. عبدالله ماجرا را به عرض امام حسین(ع) رساند. امام فرمود: «از درگاه خداوند خیر و سعادت میطلبم، خدایا! توفيق تحصیل خوشنودیات را در مورد این دختر خواهان هستم.»
سپس مروان، بزرگان دو طایفه بنیهاشم و بنیامیه را دعوت کرد و همه آنها در مسجد، گرد هم آمدند و امام حسین(ع) نیز حاضر شد.
مروان برخاست و پس از حمد و ثنای الهی، چنین گفت:
«امیرمؤمنان معاویه، به من فرمان داده تا امکلثوم دختر عبدالله بن جعفر را برای یزید بن معاویه به این ترتیب خواستگاری کنم:
۱- هر قدر پدرش خواست مهریه تعیین کند میپذیریم.
۲- هر قدر پدرش مقروض باشد، قرض او را ادا میکنیم.
3- و این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنیامیه و بنیهاشم خواهد شد.
۴- یزید پسر معاویه همتایی است که نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید، بیشتر از حسرت و افتخار یزید، به شما است. عجبا چگونه میتوان تصور کرد که زنان به طور افتخاری (بدون مهریه) همسر یزید نشوند؟! ای اباعبدالله! پاسخ نیک به ما بده.
۵- یزید کسی است که به برکت چهره او از ابرها طلب باران میشود.
آنگاه سکوت کرد و کناری نشست.
امام حسین(ع) سخن آغاز کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
۱- اما در مورد مهریه، ما از سنّت پیامبر(ص) در مورد مهریه دختران و بستگانش تجاوز نمیکنیم که ۴۸۰ درهم است.
۲- در مورد قرضهای پدرش، زنان ما هر جا باشند، قرضهای ما را ادا میکنند.
٣- و در مورد صلح بین دو طایفه؛ «فَإِنَّا عَادَيْنَاكُمْ فِي اَللَّهِ وَ لَم نَکُن نُصَالِحُكُمْ لِلدُّنْيَا ...؛» «دشمنی ما با شما، برای خدا و در راه خداست، بنابراین برای دنیا با شما صلح نمیکنیم.» سوگند به جانم خویشاوندی نسبی (به خاطر خدا) به هم زده شد تا چه رسد به خویشاوندی سببی؛ (یعنی از ناحیه داماد).
۴- در مورد اینکه یزید همتایی ندارد، این را بدان که همتای او همان است که قبل از رئیس شدن (ولیعهد شدن) یزید بود؛ و این ریاست چیزی بر او نیفزوده و موجب تغییر همتا برای او نشده است.
۵- اما اینکه گفتی: به برکت چهره یزید، از ابرها طلب باران میشود چنین چیزی درست نیست، مگر در مورد رسول خدا محمّد مصطفی(ص) (که از برکت چهره نورانی او طلب باران میشود...) سپس فرمود: اکنون همه شما گواه باشید که دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش، «قاسم بن محمّد بن جعفر» درآوردیم و من هم اکنون او را همسر قاسم قرار دادم و مهریهاش را ۴۸۰ درهم نمودم؛ به اضافه زمین مزروعی که در مدینه دارم به او بخشیدم و همین زمین مزروعی، زندگی آنها را تأمین میکند و به خواست خدا نیازی به دیگران پیدا نمیکنند.
مروان در حالی که رنگش تغییر کرده بود گفت: ای بنیهاشم! آیا اینگونه با ما ناصاف روبرو میشوید؟ (و به یکیک سخنان ما پاسخ میدهید.)
امام حسین(ع) فرمود آری، هر یک از این پاسخها، در برابر هر یک از مواد سخنان شما است، یک در برابر یک ...
مروان از جواب مثبت مأیوس شد و پس از گفتگوهای دیگر، با همراهانش برخاسته و رفتند.[15]
خودآزمایی
1- پس از آنکه معاویه از راههای تهدید و فشار نتوانست حسین(ع) را تسلیم خود کند، به چه ترفندی برای جذب امام حسین(ع) روی آورد؟
2- سه نمونه از برخورد شدید حسین(ع) با مروان را بیان کنید.
3- در ماجرای نزاع بين امام حسین(ع) و معاویه، در مورد قطعه زمینی در مدينه، امام حسین (ع) چه راههایی را به معاویه پیشنهاد داد؟
پینوشتها [1]. منظور از «حِلف الفُضول» این است که در عصر جاهلیت، بنیهاشم و بنی عبدالمطلب و بنی اسد و بنی زهره در مکّه برای جلوگیری از ظلم، با یکدیگر همقسم شدند تا به کمک همدیگر به داد مظلوم برسند و از ظلم ظالم جلوگیری نمایند. امام حسین(ع) با یادآوری این مطلب میخواست به معاویه بگوید اگر دادگاهی در کار نیست، ما از این روش استفاده کرده و به کمک افراد، از ظلم تو جلوگیری خواهیم کرد.
[2]. اقتباس از شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۲۲۷.
[3]. همان مدرک.
[4]. معاویه با این ترفند مرموز سیاسی، چند هدف را نشانه گرفته بود:
١- حسین بن علی (ع)را با عیش و نوش و معاشرت با زنان، سرگرم کند.
۲- مردم را نسبت به حسین(ع) بدبین نماید و از این رو آنها تصور کنند که حسین(ع) طرح دوستی با معاویه ریخته و کنیز صد هزار درهمی در اختیار دارد.
٣- با تطمیع و جلب عواطف حسین(ع)، او را از فکر قیام و مبارزه منصرف سازد.
۴- حسین(ع) را به سوی عیشهای دنیا متمایل کند. تا او از امور معنوی غافل گردد.
[5]. دراساتٌ و بحوثٌ في التاريخ و الاسلام، ج ۱، ص 155 - فرازهای برجسته از زندگی امامان، ج ۱، ص 8۱.
[6]. شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۴۰۹.
[7]. الغدیر، ج ۸، ص ۲۸۶.
[8]. سفينة البحار، ج ۲، ص ۵۳۶.
[9]. (مریم /۹۶) این آیه در مورد علی(ع) و شیعیان او نازل شده است.
[10]. مریم، آیه 97.
[11]. بحار، ج ۴۴، ص ۲۱۱.
[12]. همان مدرک.
[13]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۶۷ - بحار، ج ۴۴، ص ۲۰۶.
[14]. بحار، ج ۴۴، ص 191 - مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص 68.
[15]. اقتباس از مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۳۸ - ۳۹ - بحار، ج ۴۴، ص ۲۰۷ - ۲۰۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی